سید از کودکی چالشهای گوناگونی پشت سر گذاشت و در جوانی آبدیده شد. محمدعلی جعفری پساز شهادت پدر در واقعه گوهرشاد و درگذشت مادر در دوازدهسالگی، تنها شد اما تصمیم گرفت روی پاهای خودش بایستد . او در کنار کار در نانوایی ورزش هم میکرد. سید با راهاندازی یک نانوایی در جوانی مستقل شد. پنجدهه برای اهالی محله تلگرد، نان پخت و درست در ایامی که افراد بازنشسته و خانهنشین میشوند، او وارد گود رقابت با قهرمانان پرورش اندام کشور شد.
سیدمحمدعلی جعفری در هشتمین دهه از زندگیاش در شرایطی که زخم میدان دفاع از کشور و یک سانحه رانندگی را بر پیکر داشت، وارد رقابتهای ورزشی در رشته پرس سینه شد و در نودسالگی با شکستن رکورد تکپرس جهان، نامش بر سر زبانها افتاد. کمترکسی باور میکرد نانوای مهربان محله، قهرمانی است که با بلند کردن 85کیلوگرم وزنه توانسته رکورد جهان را به نام ایران بزند و نامش میتواند در کتاب گینس ثبت شود.
داستان زندگی مرحوم پهلوان سیدمحمدعلی جعفری که جانباز دفاع مقدس و پدر شهید نیز هست، قبلا هم روایت شده است اما آنقدر ارزش دارد که بتوان درباره آن یک کتاب نوشت. ما چند روز بعداز فوت او بهسراغ خانوادهاش رفتیم تا هم تسلای خاطرشان باشیم و هم نقل روایت کنیم.
مرحوم سیدمحمدعلی، قهرمانی پرورش اندام پیشکسوتان کشور را داشت و رکورددار تکپرس پیشکسوتان جهان بود. او زندگی پرفرازونشیبی را پشت سر گذاشت؛ روزهایی بود که با خوردن نان، صبح را شب میکرد و شاید به همیندلیل بود که هیچکس، حتی اگر پول نداشت، دست خالی از صف نانوایی او خارج نمیشد.
سید پساز ناپدیدشدن پدر و فوت مادر در یک نانوایی مشغول به کار شد. تا شش ماه، مزدی نمیگرفت اما راضی بود به اینکه سرپناهی دارد و گرسنه نمیماند.
به بیستودوسالگی که رسید، سید قاسم رضوی، از روحانیون حرم مطهر امامرضا(ع)، برایش آستین بالا زد و برادرزادهاش را به عقد محمدعلی درآورد.
سید نزدیک حرم، یک نانوایی اجاره کرد. چند سال بعد، درست در ابتدای دهه50، به محله تلگرد که در آن زمان با نام «روستای تلگرد» شناخته میشد، آمد. با پساندازش، زمینی خرید و درکنار آن، مغازهای برای دایرکردن نانوایی اجاره کرد. پس از چهارسال با تکمیلشدن خانه و نانوایی، او همانجا ساکن و تا اواخر عمرش مشغولبهکار شد.
سید که چهار پسر و یک دختر داشت، با شروع جنگ، برای دفاع از کشور به جبهه رفت. در منطقه سومار از ناحیه کتف و سر مجروح شد و به مشهد بازگشت. پسران اول و دوم او، یعنی سیدمحمود و سیدجواد، جای پدر را در جبهه گرفتند. سیدجواد هم پساز مدتی مجروح شد و برگشت، اما سیدمحمود در راه دفاع از کشور شهید شد.
پدرم به تمام معنا پرتوان بود. با اینکه در نانوایی خیلی خسته میشد، ورزش روزانه را ترک نمیکرد. همیشه به ما توصیه میکرد که از ورزش غافل نشویم
محال است سختکوشی پدر از یاد سیدجواد و دیگر برادرانش برود. میگوید: پدرم به تمام معنا پرتوان بود. با اینکه در نانوایی خیلی خسته میشد، ورزش روزانه را ترک نمیکرد. همیشه به ما توصیه میکرد که از ورزش غافل نشویم. من و سیدمحمود را که بزرگتر بود، با خودش به مجموعه بهرامی (مجموعه ورزشی جوانان امروز) میبرد. پدرم در زورخانه و سالن پرورش اندام تمرین میکرد؛ من و برادرم هم در سالن کشتی تمرین میکردیم.
سیدجواد با اشارهبه دهها لوح و مدال بهجایمانده از پدر ادامه میدهد: ما بچهها از همان کودکی به پدرم افتخار میکردیم. در کودکی و نوجوانی وقتی میدیدم پدرم چگونه وزنه میزند یا اینکه آنقدر شنا میرود که ما از شمارش آن میمانیم، لذت میبردم. او همیشه مایه افتخارم بود. یادم است پدر سنوسالش زیاد شده بود اما توان بسیار داشت.
او را به دیدن دوستانش برده بودم. یکی از آنها گفت «اگر بیستتا شنا بروی، جمع را شام میدهم.» پدرم لبخندی زد و گفت بیشتر هم میتواند برود. دوستش گفت «اگر صدتا بروی، گوسفند قربانی میکنم.»
باز هم پدر لبخند زد و گفت خیلی بیشتر از این حرفها میتواند. بعد شروع به شنا کرد و همه به اتفاق میشمردیم. خیلی از دوستانش خسته شدند و از شمردن دست کشیدند اما من مشتاقانه حرکات او را میشمردم. درست وقتی عدد هزار را اعلام کردم، کارش را به پایان رساند. با اینکه اکنون خودم پدر هستم، آن روز مانند دوران کودکیام، با تمام وجود، به پدرم افتخار کردم.
فرزندان سید میدانند پدرشان از جوانی در مسابقات ورزشی شرکت میکرده است و صاحب عناوین بسیاری بوده اما سندی دراینزمینه ندارند. علیآقا، دیگر پسر سید، میگوید: یادم است پدرم با لوح و مدال به خانه میآمد اما او و مادرم به این موضوع اهمیتی نمیدادند.
مادرم به او میگفت «فقط ورزش کن و مسابقه نده.» افرادی که پدرم را میشناسند، میدانند اگر استعدادش در جوانی کشف میشد، او زودتر از حسین رضازاده صاحب مدال و رکورد در وزنهبرداری جهان میشد.
او ادامه میدهد: سال1371 پدر در یک سانحه رانندگی از ناحیه پا مصدوم شد؛ به همیندلیل بعد از آن فقط تمرینات بالاتنه انجام میداد. از سال1380 نیز در مسابقات پرس سینه شرکت و در اغلب آنها مقام نخست را از آن خود میکرد.
او در رشته پرورش اندام شناختهشده بود؛ به همیندلیل همه صاحبان باشگاههای پرورش اندام مدام بهسراغش میآمدند و برای تمرین در باشگاه خود از او دعوت میکردند
سیدعلی ادامه میدهد: پدر در محله محبوب بود. او در رشته پرورش اندام شناختهشده بود؛ به همیندلیل همه صاحبان باشگاههای پرورش اندام مدام بهسراغش میآمدند و برای تمرین در باشگاه خود از او دعوت میکردند. پدر که نمیخواست دل کسی را بشکند، سعی میکرد بهصورت دورهای به همه باشگاهها برود.
البته بیشتر این محبوبیت پساز مسابقات قهرمانی کشور در اصفهان پیش آمد. در آن مسابقات پدر پس از پانزدهسال، رکورد تکپرس جهان را از یک ایتالیایی که پانزدهسالی از او جوانتر بود، گرفت. نام او و رکوردش میتوانست در کتاب گینس ثبت شود، اما آن زمان باید 50میلیونتومان میدادیم.
برای پدر این موضوعات مهم نبود؛ بنابراین موضوع را پیگیری نکرد. او در مسابقات جهانی ژاپن نیز که سال90 برگزار شد، میتوانست رکورددار باشد اما چون پشتیبانی نداشت، در مسابقات شرکت نکرد. بهجای او، یکی از دوستانش با هزینه شخصی در مسابقات حضور یافت و با اینکه سطحش از پدرم پایینتر بود، خوشبختانه به مقام قهرمانی رسید.
علاقه سید به پرورش اندام تا آنجا پیش رفت که سال1379 یک باشگاه پرورش اندام راهاندازی کرد و اداره او را به سیدحسین، آخرین فرزندش، سپرد. سیدحسین پس از حضور در مسابقات بینباشگاهی مشهد متوجه شد پدرش میتواند در رده سنی پیشکسوتان شرکت کند و به قهرمانی او امیدوار بود.
سیدحسین میگوید: پساز افتتاح باشگاه، یک تیم برای شرکت در مسابقات پرورش اندام اعزام کردیم و برحسب اتفاق متوجه شدم در رده سنی پیشکسوتان هم مسابقه برگزار میشود. پدرم آن زمان در باشگاه تا 110کیلو پرس سینه میزد، درصورتیکه رکورد شرکتکنندههای دیگر خیلی از او کمتر بود.
او را راضی کردم که در مسابقات بین باشگاهی شرکت کند. او در این رقابت با اختلاف رتبه اول را از آن خود کرد. پس از این مسابقه هم بهصورت پیاپی، در رقابتهای مشهد و استان به مقام نخست میرسید. برای سهبار هم در مسابقات کشوری شرکت کرد و هر سهبار در شهرهای کرج، رشت و اصفهان مقام نخست را به دست آورد.
سید حسین ادامه می دهد : پدرم در زندگی به امام علی(ع)، علاقه خاصی داشت. پدر با اینکه سواد نداشت همیشه اشعاری درباره امیرالمومنین(ع) میخواند. تا 2ماه پیش هم با وجودی که بیمار شده و عفونت کبدی گرفته بود بازهم در نانوایی مینشست و به مردم لبخند میزد. او به ما توصیه میکرد با مردم خوش رفتاری و مدارا کنیم.